آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

آنیتا..کوچولوی دوست داشتنی

پیش از تو

پیش از تو من کدامین ترانه خوشبخت زندگی را زمزمه میکردم؟ پیش از تو من انگار چیزی میان خواستن و داشتن ،چیزی میان همهمه آدمها که دائم با منند ،چیزی میان این همه ساعت و ماه و سال که طی کردم کم داشتم و مدام از خود میپرسیدم من چه چیزی کم دارم؟آخر میدانی پیش از تو من تو را کم داشتم. پیش از تو من با چه حسی روی شنهای خیس کنار دریا قدم میگذاشتم؟ پیش از تو یادم نمی آید کی از ته دل اینچنین خندیده باشم و گفته باشم:خدایا شکر من چقدر خوشبختم. پیش از تو من مادر نام نداشتم. ...
7 شهريور 1392

عکسهای تولد آنیتا جون

آنیتا جان چون تولدت روز دوشنبه 27 خرداد بود تصمیم گرفتیم جشن تولدت را روز جمعه بگیریم تا هم من بتونم راحت حاضر شم هم مهمانها برا همین روز دوشنبه یک جشن ساده با باباجون و مامان جون 5 نفری گرفتیم. عکسهای روز دوشنبه:         عکسهای روز جمعه قبل از امدن مهمانها:                 وحالا:آنیتا گلی:      آنیتا و ارغوان:   آنیتا دینا ارغوان: از راست به چپ:حدیث پانیذ مهشید دنیز آنیتا ثنا کیک تولد آنیتا:     ...
6 تير 1392

عزیزم یک سالگیت مبارک

باورم نمیشه دخترم عزیزم داریم به تولد یک سالگیت نزدیک میشیم این یک سال با تمام سختی ها و شیرینیهاش زود گذشت پارسال این موقع همش میگفتم خدایا یعنی دختر من چه شکلیه شبیه کیه؟ خبر نداشتم دارم صاحب یک فرشته ناز مهربون میشم فرشته زیبا که اون را با هیچ قشنگی تو  این دنیا عوض نمیکنم.پارسال دقیقا همین لحظات بود که من خیلی استرس داشتم و عصبی بودم حالا که یادم میافته خندم میگیره.چند تا از دلنوشته هام از اون روزها را برات میذارم: 1.فقط دو شب بی تو میخوابم نمیدونم بعدها با خواندن این مطلب چه احساسی خواهم داشت ولی امیدوارم حس این موقع یادم نره.یک جور شادی همراه با ترس دارم.حس آدمهای عاشق را دارم که دارن به معشوقشون میرسن و نمیدونن چه جوری شادی ...
26 خرداد 1392

عکس های جدید انیتا

سلام گل دخترمن الهی فدات بشم عزیزم که فرصت نمیکنم بیام وبت و از  شیرین کاریهات از شیرین زبونیات بنویسم . عروسکم این روزها خوردنی تر شدی هر کلمه ای که میگیم سعی میکنی تو هم بگی وقتی از غذایی که میخوری خوشت میاد میگی به به. مامان جون یادت داده وقتی ازت میپرسیم :دختر من کیه دستت را میزنی به سینت و میگی ین یعنی: من. کلمه هایی که میگی:جی جی .بابا. دردر.دایی.اگه لطف کنی ماهی یک بار مامان .راستی اولین کلمه ای گفتی بابا بود تو ماه هشت . دوازدهم اردیبهشت عقد دختر خاله مامان بود خیلی بهت خوش گذشت بیشتر از همه شما رقصیدی اولین باری که آبنبات خوردی.... نوشته ای که یکی از همکاران مامان موقع تولدت برات نوشته ...
10 خرداد 1392

سلام من اومدم

سلام دوستهای خوبم ،مامان ها و باباها من اومدم .              سال نو همگی مبارک امیدوارم همیشه ایامتان به کام باشد .راستش به دلیل مشغله زیاد مامان و بابام (از قبیل خانه تکانی و کار اداره)نمیشد که وبم را به روز کنم برا همین تصمیم گرفتم خودم دست به کار شم اینجا چند تا از عکسهامو براتون میذارم: عکس اولین ولنتاینم توماه هشت تونستم تنهایی بشینم: اولش می ترسیدم:   اینجا چند دقیقه قبل از تحویل سال نو است: اینهم عکس بعد از تحویل سال  است: عاشق نای نایم: آنیتا و سفره...
15 ارديبهشت 1392

اولین یادداشت من برایت

                                   میلاد با سعادت پیامبر اسلام مبارک سلام عزیز دلم. دیروز تولد مامان بود. ولی شب همش گریه میکردی و نشد یک عکس با حال ازت بگیریم.آخه وقتی خوابت میاد خیلی جدی میشی و تعارف را میذاری کنار.حتی اگر مهمون خونمون باشه. یادش بخیر پارسال دقیقا همین روز من اولین دلنوشته ام را برایت نوشتم .و بعدش شروع کردم به نوشتن از تو.اگه اینجوری ادامه میدادم حتما شاعر میشدم باور کن اولش نمیدونستم که قراره برات وبلاگ باز کنیم برا...
10 بهمن 1391