آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

آنیتا..کوچولوی دوست داشتنی

لحظه هایت را به تماشا می نشینم ؛

کاش می شد دوست داشتن را به تصویر کشاند

آن وقت می دیدی چه عاشقانه دوستت دارم

روزهاي نه چندان خوب

سلام به ماه خونه ما به عزيز از جانم به آنيتا خانم: انيتا جونم هميشه دوست داشتم وبت پر از خبرهاي خوب و شادي باشه ولي دخترم با بعضي تلخي هاي زندگي كاري نميشه كرد حتي اگر سعي هم بكني كه كودك معصومت صدمه اي نبينه باز هم نميتوني. اميدوارم وقتي اين پست را ميخوني دلت شاد باشه و همه مشكلها حل شده باشه.دخترم ببخش كه ناراحتت ميكنم ولي تقريبا وقت امتحانات من و بابايي بود كه بابا جون حالش بد شد و تا الان ادامه داره هرچند الان نسبت به اولها كمي بهتر شده ولي خوب ديگه..... نميدونم شايدم اين پست را اصلا نذاشتم تو اين مدت كه نبودم عكسها زيادي داري كه اگر خدا بخواد برات ميذارم عكس هاي 2.5 سالگيت. شب يلدا. تولد امير علي و ارغوان عكسهاي اتليه ...
14 اسفند 1393

خاطرات مهر و آبان

سلام به كوچولوي شيرين زبون و مهربون خودم و سلام به همه دوستهاي عزيز باز هم طبق معمول با كلي تاخير اومدم باور كنين فرصت نمي كنم نميدونم اونهايي كه هميشه آپ هستند چه جوري وقت ميكننن ؟؟ انيتا جونم عيد غدير عروسي دختر عمه فاطمه بود تو قم خيلي بهت خوش گذشت اصلا توي تالار نميذاشتي باهات باشم و ميگفتي خودم تنهايي ميخوام برقصم و خيلي مستقل شده بودي ولي دوباره اومديم خونه همش دوست داري با من باشي اصلا نميذاري هيچ كاري كنم بگذريم از قم هم رفتيم كرج پيش دايي امين ولي متاسفانه شبش مريض شدي و استفراغ و... نميدونم ولي فكر ميكنم به خاطر دندونته الهي فدات بشم خيلي اذيت شدي بعدش هم كه عروسي پسر عمه بود كه نتونستي تالار بياي به خاطر مريضيت ...
29 آبان 1393

اولين خواب ديدن

آنيتا جونم ديروز براي اولين بار خوابت را برام گفتي . ديروز كه جمعه بود صبح داشتي تو خواب گريه ميكردي بيدار شدي  و منو ديدي گفتم آنيتا جونم خواب ديدي ؟ گفتي:آره خواب ديدم منو ميزنن گفتم كي ؟ كي تو را ميزد؟ ميگي: سلطان سليمان آخه دخترم سلطان سليمان با تو چي كار داره عسلم؟ ...
12 مهر 1393

به مناسبت ماهگرد آنیتا

سلام انيتا جونم  از اتفاقات شهريور ماه كه مهم بود  به دنيا اومدن پسر عمو پارسا بود  كه اميدوارم قدمش پر از شادي و بركت برای همه باشه . روزي كه ميخواستيم پارسا كوچولو را ببينيم بهت گفتم به عمو تبريك ميگي و ميگي عمو چشمت روشن ولي انتظاري نداشتم همون لحظه كه عمورا ديدي پريدي بغلش و گفتي عمو چشمت روشن پسرت به دنيا اومده خيلي خنديديم اين روزها روزي چند بار براي عروسكهات جشن تولدت ميگيريم با تمام مراحلش بعدشم زحمت رقص چاقو را خودت ميكشي و بعضي وقتها هم من و بابا جواد .بعضي وقتها هم برا نيكا جون (عروسكت) جشن دندون ميگيريم قربونت برم اون روز ميگي مثل كميل كه بغل مامانش بپر بپر ميكرد نيكا هم بغل من بپر بپر ميكنه بعضي...
9 مهر 1393

آنیتا و تابستان

سلام به همه زندگيم انيتاجونم اميدوارم هميشه هر كجا كه باشي لبت خندون و دلت شاد و تنت سالم باشه مادر.اين روزها به لطف خداي مهربون و به لطف حظور تو خيلي خوش ميگذره خدا راصدهزار مرتبه شكررررررررررر دختر قشنگم چند وقت پيش يعني بعد از عيد فطر عمو جونم و زن عمواومده بودن و خيلي اونها را دوست داشتي مخصوصا عمو جونو يك روز از اداره اومدم ديدم بغل عمو علي هستي و اونهم داره نهار ميخوره مامان جون ميگفت از بغلش تكون نميخوردي بعد اونها هم دايي جونم اومد و هر روز بيرون بوديم و اكثرا شام را بيرون ميخورديم تا جايي كه هر روز ميپرسيدي امروز قراره كجا بريم ؟ دايي جونم را خيلي دوست داشتي و مدام بوسش ميكردي. ...
15 شهريور 1393

اندر احوالات این روزها:

سلام دوردونه خونه ما:آنیتا بازهم ببخش که وبت را بروز نکردم راستش را بخوای خیلی دوست داشتم بیام و عکس هات را بذارم ولی از یه طرف امتحانات بابایی و از طرف دیگر ماه رمضان فرصت نشد دیگه. روز تولد ت دایی آرش اومده بود خونه مامان جون اینها ماهم بعد از ناهار جشن کوچولو گرفتیم تو ماه رمضان هم که مهمانی رفتیم حسابی و افطاری هم دادیم.ولی نمی دونم چرا برعکس گذشته زیاد با آدم بزرگها رابطه برقرار نمی کردی و دوست داشتی فقط با من باشی این روزها حرف هایی می زنی که تعجب می کنیم و به هم دیگه می گیم آنیتا اینو گفت مثلا:یکبار خونه مامان جونت بودیم که دیدیم حوصلت سر می ره گفتم بیا بریم پیاده روی کمی که رفته بودیم بادی اومد گفتی ک...
21 مرداد 1393

تولد فرشته زندگی مان

آنیتای گلم.... امروز 27 خرداد روز تولد فرشته مهربان و زیبای زندگی مشترکمان است..میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست پس ای همه خوبی ها میلادت مبارک . . از طرف جواد بابا   ...
27 خرداد 1393

تولدت مبارك گل بهارم

سلام دختر گلم. عزيزم امروز روز تولد توست و نميدوني من چه شوقي داشتم واسه امروز. لحظه به لحظه تولدت را انگار دارم دوباره زندگي ميكنم و نميدونم چه جوري شكر خدا كنم آنيتا جونم من از بچگي عاشق بهار بودم و خدا تو آخرين روزهاي بهاري تو را به من هديه داد دوست دارم گلكم و براي سلامتي و آرامش تو همه سعي ام را ميكنم بعدا با عكسهات ميام
27 خرداد 1393