خاطرات مهر و آبان
سلام به كوچولوي شيرين زبون و مهربون خودم و سلام به همه دوستهاي عزيز
باز هم طبق معمول با كلي تاخير اومدم باور كنين فرصت نمي كنم نميدونم اونهايي كه هميشه آپ هستند چه جوري وقت ميكننن ؟؟
انيتا جونم عيد غدير عروسي دختر عمه فاطمه بود تو قم خيلي بهت خوش گذشت اصلا توي تالار نميذاشتي باهات باشم و ميگفتي خودم تنهايي ميخوام برقصم و خيلي مستقل شده بودي ولي دوباره اومديم خونه همش دوست داري با من باشي اصلا نميذاري هيچ كاري كنم بگذريم از قم هم رفتيم كرج پيش دايي امين ولي متاسفانه شبش مريض شدي و استفراغ و... نميدونم ولي فكر ميكنم به خاطر دندونته الهي فدات بشم خيلي اذيت شدي بعدش هم كه عروسي پسر عمه بود كه نتونستي تالار بياي به خاطر مريضيت ديگه هر جا عروسي ميرم دوست دارم تو هم باشي آخه خيلي دوست داري
و اما چند سخن گهر بار از انيتا خانم:
خاله اعظم ميگه آنيتا خيلي شيطوني برگشتي ميگي من شيطون نيستم آدمم تارا شيطونه(نوه خاله)
به دختر خالم ميگي گوشيت سيم كارت داره؟ اونم از تعجب
عروسكت را بغل ميكني ميگي جونم باباتو ميخواي بابات دانشگاهه ميخواي بري پيشش؟
اينجوري با دقت به من نگاه نكن
منو از پيشونيم بوس كنيد پوست صورتم خراب ميشه
بابا ميگه انيتا انقدر نازي ميخوام بخورمت انيتا:من كه سالاد نيستم منو بخوري
*عکس های پاییز آنیتا(دوم آبان) :
عکس جامانده از شهریور 93
---------------------------------------------------------------------------------
*آنیتا در عروسی به روایت تصویر:
*