اندر احوالات این روزها:
سلام دوردونه خونه ما:آنیتا
بازهم ببخش که وبت را بروز نکردم راستش را بخوای خیلی دوست داشتم بیام و عکس هات را بذارم ولی از یه طرف امتحانات بابایی و از طرف دیگر ماه رمضان فرصت نشد دیگه.
روز تولد ت دایی آرش اومده بود خونه مامان جون اینها ماهم بعد از ناهار جشن کوچولو گرفتیم تو ماه رمضان هم که مهمانی رفتیم حسابی و افطاری هم دادیم.ولی نمی دونم چرا برعکس گذشته زیاد با آدم بزرگها رابطه برقرار نمی کردی و دوست داشتی فقط با من باشی
این روزها حرف هایی می زنی که تعجب می کنیم و به هم دیگه می گیم آنیتا اینو گفت مثلا:یکبار خونه مامان جونت بودیم که دیدیم حوصلت سر می ره گفتم بیا بریم پیاده روی کمی که رفته بودیم بادی اومد گفتی کلاهم را بده بزارم سرم آدم اول از سر سرما می خوره!!!
موبایل اسباب بازی را می گیری دستت و می گی برام اس ام اس اومده می گم از کیه می گی فریده است(منظور عمه فریده)
مامان جون می گفت امروز باهم رفتیم تو کوچه بگردیم موقع برگشت از یه راه دیگه آمدیم هی می گفتی نه از اینجا نریم گم می شیم.
زود زود به من و بابا و باباجون و مامان جون می گی: دوستت دارم .عروسکهات را پشت کامیونت سوارمی کنی و می گی: بچه ها پیتزا دلشون می خواد تو تولدت می گفتی:من عروسم پس کو داماد.قربون شیرین زبونیهات فقط اینو بدون که عاشقتم.
*آنیتای ورزشکار
*عروسکهات جمع کردی گفتی از اینا عکس دسته جمعی بگیر
عکس ها یک روز قبل از سالروز تولد آنیتاست در 26خرداد93
*عکس های روز تولد دوسالگی آنیتا در خونه مامان جون
عکسهای آنیتا در حال بازکردن کادوهایش
انیتای خوشگلم قبل از کوتاه کردن موهایش
آنیتا و جام جهانی فوتبال
همه گلها رو یکجا سرت انداختی عکس بگیری
گوشواره جدید آنیتا
عاشق یاغچه باباجونم اینهم عکسهای گلم با گلهای باغچه باباجون