اولین یادداشت من برایت
میلاد با سعادت پیامبر اسلام مبارک
سلام عزیز دلم.
دیروز تولد مامان بود. ولی شب همش گریه میکردی و نشد یک عکس با حال ازت بگیریم.آخه وقتی خوابت میاد خیلی جدی میشی و تعارف را میذاری کنار.حتی اگر مهمون خونمون باشه.
یادش بخیر پارسال دقیقا همین روز من اولین دلنوشته ام را برایت نوشتم .و بعدش شروع کردم به نوشتن از تو.اگه اینجوری ادامه میدادم حتما شاعر میشدم باور کناولش نمیدونستم که قراره برات وبلاگ باز کنیم برا همین میخواستم یادداشتهایم را وقتی بزرگ شدی بدم به خودت تا بدونی چقدر دوستت دارم و چه عاشقانه منتظرت بودم.ولی حتما در اولین فرصت بقیه نوشته هایم را میذارم تو وبت.
اینم اولین یادداشت مامان برای دختر گلم:
دختر نازم
پریروز صدای قلبتو شنیدم.نمیدونی چقدر خوشحال شدم.چقدر قشنگ بود صدای قلبت.داشتم از خوشحالی پر در می می آوردم.بابایی ام بیرون از شنیدن صدای قلبت ذوق کرده بود.
بعدش رفتم سونوگرافی وقتی اقای دکتر دستهای کوچکت را نشانم داد،زدم زیر خنده،
الهی فدای بند بند انگشتت بشم که داری می آیی منو از بی خواهری خلاصم کنی تا باهم دوست های خوبی باشیم باهم بریم پارک،خرید،پیاده روی، مسافرت و خیلی چیزهای قشنگ دیگه.چقدر پاک و بی آزاری .از همین الان به فکر منی خیلی اذیتم نمی کنی ولی ببخش منو که گاهی نگرانت می شم و تورو هم می ذارم تو نگرانی .
برای در آغوش کشیدنت لحظه شماری می کنم .صدای قلب تو بهترین کادوی تولد عمرم بود.
به امید دیدار:مامان سحر