آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

آنیتا..کوچولوی دوست داشتنی

سال نو شما مبارک

سلام دختر گلم؛سال نو مبارک فرارسیدن سال جدید را به شما و همه دوستان و بابا و ماماناشون تبریک می گم و ارزو می کنم سال جدید سالی توام با شادی و سلامتی برای همه باشد آنیتای عزیز و قشنگم خدا را شکر می کنم که با وجود تو نازنین بهار امسال رنگ و بوی تازه ای گرفته هیچ وقت دوست نداشتم ماهی عید بگیرم چون فکر میکردم اذیت می شه ولی امسال برای خوشحالی شما ماهی عید گرفتیم و خیلی دوست داشتی این دومین سال بود که باهم عید دیدنی می رفتیم ولی امسال نسبت به پارسال آگاه تر بودی ولی نمی دونم چرا هرجا می رفتی از بغل من تکون نمی خوردی ولی وقتی عيديت را می دادند دودستی می گرفتی اینم عکس های عید شما: آنیتا خونه مامان جون مدل جدید خواب آنیتا در...
17 فروردين 1393

ستاره من....

  سلام ستاره       یه همچین دختری کی داره؟ عروسکم قاعدتا باید از دومین یلدایت بنویسم و عکسهایت را بگذارم ولی نمی دونم چرا یه چند وقته برای هر چی برنامه ریزی می کنیم با مشکل مواجه می شویم.مثلا من و بابایی تصمیم گرفتیم که 2 آبان هر سال برای خودمون جشن بگیریم چون این روز برامون خیلی عزیزه روزی که خبردارشدیم قراره یه نفر دیگه هم به جمع ما اضافه بشه نمی دونی چقدر خوشحال بودیم؛بگذریم آن روز هم به دلیل مریض شدنت کنسل شد؛امسال شب یلدا را هم جشن نگرفتیم چون بابا جون مریض بود و تو بیمارستان بستری بود؛ماهم حوصله نداشتیم بابا هندوانه و باقلا خریده بود ولی حوصله نداشتیم ؛هندوانه را نگه داشتیم تا بابا...
30 بهمن 1392

آنیتا و اولین بیماری جدی اش

عزیزم بازم شرمندتم که نتونستم به وبت بیام و از روزهای خوب با تو بودن بگم ولی تصمیم گرفتم که اگه خدابخواد حداقل هرماه یکبار وبت را به روز کنم. چی بگم از این روزها ؟اولین مریض شدن جدی را روز   2آبان   تجربه کردی،تو این مدت مامان جون و البته منم خیلی مواظبت بودیم تا خدای نکرده مریض نشی ولی خوب چی می شه کرد؟ تازه داشتی خوب می شدی که دوباره پنج شنبه هفته بعد شم دوباره مریض شدی بدتر از دفعه قبل سرماخوردگی بعدشم به من سرایت کرد و از منم به بابا جواد .دوباره داشتی خوب می شدی که جمعه شب بدجوری گریه میکردی خیلی نگرانت شدیم تب نداشتی ولی بی حال بودی بعدش متوجه شدیم که دست راستت مشکل پیداکرده به دکتر بردیمت گفت از آرنج دستت صدمه دیده...
29 آبان 1392

پیش از تو

پیش از تو من کدامین ترانه خوشبخت زندگی را زمزمه میکردم؟ پیش از تو من انگار چیزی میان خواستن و داشتن ،چیزی میان همهمه آدمها که دائم با منند ،چیزی میان این همه ساعت و ماه و سال که طی کردم کم داشتم و مدام از خود میپرسیدم من چه چیزی کم دارم؟آخر میدانی پیش از تو من تو را کم داشتم. پیش از تو من با چه حسی روی شنهای خیس کنار دریا قدم میگذاشتم؟ پیش از تو یادم نمی آید کی از ته دل اینچنین خندیده باشم و گفته باشم:خدایا شکر من چقدر خوشبختم. پیش از تو من مادر نام نداشتم. ...
7 شهريور 1392