آنیتا...

سلام انیتا جونم،

عشق من،دختر دوست داشتنی من،و به قول خودت نفس مننننننننننن،چه خوبه که تو هستی و یک دلخوشی دارم که هیچ وقت ازش سیر نمی شم تو پایان همه خواسته هامی

همیشه ارزو داشتم یک دختر داشته باشم والان به خاطر داشتنت روزی هزاربار خدارو شکر می کنم.

نمی دونم کی این مطلب را می خوانی ولی امیددارم هروقت خوندیش بدونی من چقدر دوستت دارم و حاضرم هرکاری به خاطر تو بکنم و هرسختی رو تحمل کنم و می دونم حس مادرانه یعنی همین،یعنی اینکه یکی باشه که از جونت بیشتر دوستش داشته باشی و همه فکر و ذهنت باشه اون یک نفر.

آنیتا جونم من عاشق کارهاتم،عاشق حرفهات،اداهات ،عاشق مهر بونیتم،عاشق معصومیتت،عاشق بستنی خواستنهات و......

عزیزتزنیم کم کم داریم به تولد 2سالگی ات نزدیک می شیم،و من 2ساله که مادر شدم،دوساله که همه زندگی ما حول یک نفر می چرخه:آنیتا خانوم و به قول خودت دختر بانمک

فعلا برای تولدت برنامه ریزی نکردم ولی اول خرداد تولد پانیز جون دختر دوستم رفتیم و خیلی بهت خوش گذشت و از وقتی اومدیم عروسکهات و جمع می کنی و می گی جمع شدید یک عکس دسته جمعی  بگیریم کیک بیارید ،کادوها را جمع کنید و هورا می کشی،

متاسفانه یادم رفت دوربین با خودم ببرم ولی خاله فرشته زحمت کشیدند و عکسهات را برام ایمیل کردند...