اولین یلدای آنیتا گلی(با کلی تاخیر)
آنیتا جان اولین یلدات را خانه مامان جون اینا بودیم.چون واکسن ٦ ماهگی را روز قبلش زده بودی و بر خلاف دفعات پیش اصلا حوصله نداشتی قطره استامینوفن را نمی خوردی همش در حال گریه و زاری بودی برای همین اولین یلدا مطابق میل و برنامه من نبود ولی بازهم خدا رو شکر با همه اینها خوب برگزارشد.دختر خاله مامانی فاطمه جون و زهراجونم بودن از قدیم گفتن دل به دل راه داره اونها شما را خیلی دوست داشتند شما هم انها را.خلاصه کلی همدیگرو تحویل می گرفتید.
هندوانه رویاهات شیرین،انار موفقیتهایت پردانه،پسته خاطراتت خندان،قصه زندگیت خوش و عمرت چون یلدا بلند باد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی